بهار چه واژه زیبایی،مرا ناخودآگاه به یاد خاطرات خوب می اندازد.دورهمی روز اول عید خانه مادر بزرگ که اصرار می کرد از شکلات های داخل کاسه بر داریم بخوریم.به مادرمان تاکید می کرد به بچه ها آجیل بده.همیشه خوب حواسش به ما بود.دلم برایش در این بهار که بین ما نیست حتما تنگ می شود،برای استقبالش جلو درب خانه که قرآن بر دست به ما عیدی می داد.چه کیفی داشت عیدی در ظاهر کم ولی پر برکتش.بهار که می شود دلم نو می شود با مرور خاطرات گذشته و امید به آینده که مرا هر روز مشتاق تر می کند به رسیدن بهاری زیبا و سالی زیباتر.
بهارتان زیبا عمرتان طولانی وپربرکت تنتان سلامت
این عکس بماند به یادگار
...